سفارش تبلیغ
صبا ویژن
با پاداش دادن به نیکوکار بدکار را بیازار . [نهج البلاغه]   بازدید امروز: 1  بازدید دیروز: 3   کل بازدیدها: 37937
 
پارسی وار
 
جشن آذرگان
نویسنده: فرزند ایران(جمعه 86/9/2 ساعت 1:10 عصر)

جشن آذرگان خجسته باد

آذر روز از آذرماه برابر با نهم آذر در گاهشماری ایرانی

«نماز به تو ای آتش، ای بزرگ‌ترین آفریده­ی اهورامزدا و سزاوار ستایش»
 یسنا 62، بند 9

روز نهم هر ماه «آذر» یا «اَتر»(Atar) نام دارد؛ آذر ایزد ویژه­ی همه­ی آتش­هاست و از احترام ویژه­ای نسبت به سایر آخشیج­ها (عناصر) برخوردار می­باشد و «جشن آذرگان» جشنی دیگر از جشن­های آتش است در گرامیداشت این آخشیج و ایزد منسوب به آن.

ابوریحان بیرونی در صفحه ۲۵۶ ترجمه­ی آثارالباقیه درباره­ی این جشن می­آورد :
« ... روز نهم آذر عیدی است که به مناسبت توافق دو نام آذرجشن می­گویند و در این روز به افروختن آتش نیازمند می­باشند و این روز جشن آتش است و بنام فرشته­ای که به همه­ی آتش­ها موکل است نامیده شده، زرتشت امر کرده در این روز آتشکده­ها را زیارت کنند و در کارهای جهان مشورت نمایند ... »

در «فرهنگ جهانگیری»، «برهان قاطع»، «مروج الذهب مسعودی» و «المدخل فی صناعة احکام النجوم» از کیا کوشیار ابن لبان با شهری جیلی، این جشن را «آذرخش» نوشته­اند.
در جشن­های آتش مردم روی بام­ خانه­ها آتش افروخته و آن روز را با شادی و شادمانی و پایکوبی و نیایش و فرآوری خوراک­های ویژه و «آفرینگان خوانی» جشن می­گیرند. نزد ایرانیان، جشن آذرگان از اهمیت ویژه­ای برخوردار بوده و همچون نوروز و مهرگان بر آن ارج می­نهاده­اند. در این روز آتشکده­ها  را آراسته  و آذین بندی می­کردند و در آن جایگاه مقدس مراسم ویژه­ای برای جشن برگزار می­کردند. نظافت و پاکیزگی، از جمله ستردن موی و چیدن ناخن در این روز نیک بود و معتقد بودند در این روز مشاوره و رایزنی درباره­ی امور و دشواری­ها به نتیجه­ی مطلوب می­انجامد.
آتش به طور عموم از روزگاران بسیار کهن تا به امروز مورد توجه همه­ی اقوام روی زمین بوده و هر قوم و طایفه­ای به شکلی آن را ستوده­اند. دانشمند آلمانی «شفتلویتز»(Sheftelwitz) در کتاب خود «آیین قدیم ایران و یهودیت» نوشتار بسیار مفیدی در این­باره دارد و نشان می­دهد که چگونه همه­ی ملل جهان از هر نژاد آتش را می­ستایند و از متمدن­ترین کشورها در اروپا تا وحشی­ترین قبایل آفریقایی در ستودن این عنصر درخشان با یکدیگر شریک هستند.
در نزد هندوان، «آگنی»(Agni) اسم آتش و نام پروردگار آن است و در «ریگ ودا»ی هندوان و اوستای ایرانیان اسم پیشوای دینی هر دو دسته از آریایی­ها، «اَتره­ون»(Athravan) می­باشد که به مانک آذربان و آن کسی که از برای پاسبانی آتش گماشته می­شود است.
همچنان در «وستالیس»(Westalis) در رم قدیم دختری پاکدامن و دانا از خاندانی شریف به نگهبانی و زنده نگه داشتن آتش مقدس در معبد «وستا»(Westa) موظف بوده است و در مدت خدمتش که 30 سال بوده، می­بایست با کمال پاکی و پرهیزگاری و تقدس به سر برد و نگذارد آتش مقدسی که پشتیبان دولت رم تصور می­شد خاموش گردد.



نظرات دیگران ( )

نخستین سرود ملی ایران
نویسنده: فرزند ایران(چهارشنبه 86/8/16 ساعت 4:23 عصر)

به نام خداوند بخشنده مهربان

برای شنیدن نخستین سرود ملی ایران که به دل خودم خیلی نشست اینجا رو کلیک کنید



نظرات دیگران ( )

آبانگان فرخنده باد
نویسنده: فرزند ایران(پنج شنبه 86/8/3 ساعت 4:17 عصر)

جشن آبانگان خجسته باد

آبان روز از آبان ماه برابر با دهم آبان ماه در گاهشماری ایرانی

«... اینک آب­ها را می­ستاییم، آب­های فروچکیده و گردآمده و روان شده­ و خوب کـُنش ِ اهورایی را...»
(یسنا - هـات 38 - بند 3)

پیکره ی آناهیتا - ایزد بانوی آب های روان

«جشن آبانگان» جشنی است در گرامیداشت ستاره­ی روان (سیاره) درخشان «اَنَهیتَه / آناهید (زهره)» و رود پهناور و خروشان «اردوی / آمو (آمودریا)»، و بعدها ایزدبانوی بزرگ «آب»­ها در ایران (غیاث آبادی، 1382،ص77).
«اَردوی سوره اَناهیتا» Ardavi – Sura Anāhita ایزد‌بانویی ایرانی بسیار برجسته­ای است که نقش مهمی در آیین­های ایرانی دارد و پیشینه­ی ستایش و بزرگداشت این ایزد بانو در فرهنگ ایرانی به دوره­های پیش از زرتشتی در تاریخی ایران می­رسد.
بخش بزرگی در کتاب اوستا به نام «آبان یشت»(یشت پنجم) که یکی از باستانی­ترین ِیشت­ها می­باشد به این ایزد بانو اختصاص دارد، در این یشت، او زنی است جوان، خوش اندام، بلند بالا، زیبا چهره، با بازوان سپید و اندامی برازنده، کمربند تنگ بر میان بسته، به جواهر آراسته، با طوقی زرین بر گردن، گوشواری چهارگوش در گوش، تاجی با سد ستاره­ی هشت گوش بر سر، کفش­هایی درخشان در پا، با بالاپوشی زرین و پرچینی از پوست سگ آبی. اَناهید گردونه­ای دارد با چهار اسب سفید، اسب­های گردونه­ی او ابر، باران، برف و تگرگ هستند.
او در بلندترین طبقه­ی آسمان جای گزیده است و بر کرانه­ی هر دریاچه­ای، خانه­ای آراسته، با سد پنجره­ی درخشان و هزار ستون خوش تراش دارد. او از فراز ابرهای آسمان، به فرمان اهورامزدا، باران و برف و تگرگ را فرو می­باراند.
معابد آناهیتا معمولا در کنار رودها برپا می­شده و زیارتگاه­هایی که امروزه با اسامی دختر و بی بی مشهور هستند و معمولا در کنار آن­ها آبی جاری است، می­توانند بقایای معابد آناهیتا باشند. برخی حتی سفره­های نذری با نام بی بی (همچون بی بی سه شنبه) را بازمانده­ی آیین­های مربوط به آناهیتا می­دانند.
آناهیتا همتای ایرانی «آفرودیت»، الهه­ی عشق و زیبایی در یونان و «ایشتر»، الهه­ی بابلی، به شمار می­رود.
واژه­ی «آب» که جمع آن «آبان» است در اوستا و پهلوی «آپ» و در سانسکریت «آپه» Apa و در فارسی هخامنشی «آپی» می­باشد.
این آخشیج (عنصر) همانند آخشیج­های اصلی دیگر چون آتش و خاک و هوا در آیین­های ایرانیان باستان مقدس است و آلودن آن گناهی بس بزرگ است. برای هریک از چهار آخشیج امشاسپندی (فرشته) ویژه نامگذاری شده است. به گواهی اوستا و نامه­های دینی پهلوی، ایرانیان آخشیج­های چهارگانه را که پایه­ی نخستین زندگی است، می­ستودند.
در جشن آبانگان، پارسیان به ویژه زنان در کنار دریا یا رودخانه­ها، فرشته­ی آب را نیایش می­کنند. ایرانیان کهن آب را پاک (مقدس) می­شمردند و هیچ­گاه آن­را آلوده نمی­کردند و آبی را که اوصاف سه­گانه­اش (رنگ - بو - مزه) دگرگون می­شد برای آشامیدن و شستشو به­کار نمی­بردند.


«هرودوت» می­آورد : «... ایرانیان در میان آب ادرار نمی­کنند، آب دهان و بینی در آن نمی­اندازند و در آن دست و روی نمی­شویند ...»
«استرابون» جغرافیدان یونانی نیز می­آورد «... ایرانیان در آب روان، خود را شستشو نمی­دهند و در آن لاشه، مردار و آن­چه که نا پاک است نمی­اندازند ...»
در برگردان فارسی آثارالباقیه ابوریحان بیرونی می­خوانیم :
«... آبان روز دهم آبان ماه است و آن را عید می­دانند که به جهت همراه بودن دو نام، آبانگان می­گویند. در این روز زو Zoo پسر طهماسپ از سلسله­ی پیشدادیان به شاهی رسید، مردم را به کندن قنات­ها و نهرها و بازسازی آن­ها فرمان داد، در این روز به کشورهای هفت­گانه خبر رسید که فریدون ، بیوراسب (ضحاک - آژی دهاک) را اسیر کرده، خود به پادشاهی رسیده و به مردم دستور داده است که خانه و زندگی خود را دارا شوند...»
در روایت دیگرى آمده است که پس از هشت سال خشکسالى در ماه آبان باران آغاز به باریدن کرد و از آن زمان جشن آبانگان پدید آمد. زرتشتیان نیز در این روز همانند سایر جشن­ها به آدریان­ها (آتشکده­ها) مى­روند و پس از آن براى گرامیداشت مقام فرشته­ی آب­ها، به کنار جوى­ها و نهرها و قنات­ها رفته و با خواندن اوستاى آبزور (بخشى از اوستا که به آب و آبان تعلق دارد) که توسط موبد خوانده مى­شود، اهورامزدا را ستایش کرده و درخواست فراوانى آب و نگهدارى آن را کرده و پس از آن به شادى مى­پردازند.
جالب این­جاست که مى­گویند اگر در این روز باران ببارد، آبانگان به مردان تعلق گرفته و مردان تن و جان خویش را به آب مى­سپارند و اگر بارانى نبارد، آبانگان زنان است و زنان آب تنى مى­کنند



نظرات دیگران ( )

آموزش و فرهنگ در ایران پیش از اسلام
نویسنده: فرزند ایران(جمعه 86/7/27 ساعت 12:46 عصر)


آموزش و فرهنگ در ایران پیش از اسلام

فریدون جنیدی

الف) گفتاردیگران :

چون ما خاموش نشسته‌ایم، میدان برای هرگونه داوری بیگانگان، و پیروان ایرانی آنان گشاده است، و چنین است که اوستا را که کهن‌ترین نمونه دفتر و دیوان جهان است، برای کهن بودن با داستان هومر همزمان می‌شمارند !

استاد فریدون جنیدیپرویز ناتل خانلری می‏گوید :
«دبیره اوستایی در هنگام ساسانیان پدیدار شده است «متن اوستایی که اکنون در دست است؛ خط دقیق خاصی است که تنها برای نوشته‌های دینی ساخته شده و زمان وضع آن را در حدود قرن ششم میلادی شمرده‌اند» [1]

مهرداد بهار می‌گوید : «در ایران مدرسه و مکتب وجود نداشت» [2]

و نیز همو می‌گوید :
«کتب زرتشتی و هم شاهنامه، هر دو، مبتنی بر روایات بسیار کهن حماسی‌اند که طی اعصار دراز، به صورت شفاهی منتقل می‌شده‌اند، و از اواخر عصر ساسانی شروع به کتابت آنها شده است» [3]

و احمد تفضلی می­نویسد : «ایرانیان دارای ادبیات شفاهی بوده‌اند» [4]

ب) گفتارپیشینیان :

1. در کاوش­های تپه یحیی (کرمان) در لایه VI C که به زمان پنج هزار سال پیش برمی‌گردد، 19 لوحه­ی خطی کهن‏تر از خط سومری پیدا شده است. [5]

شاهنامه در رویدادهای زمان بهرام گور از پیدا شدن گنجی به نام «گنج گاو» آگاهی می‌دهد که دبیره‌ای جدا از دبیره­ی زمان ساسانی داشته است که موبدان آن را دبیره­ی هنگام جمشید شمارده‏اند.

2. ابوریحان بیرونی می‌نویسد :
«در زمان ما، در «جِی» که یکی از شهرهای اصفهان است، از تل‌هایی که شکافته شده، خانه‌هایی یافتند که عدل­های بسیاری از پوست درختی که توز نام دارد و با آن کمان و سپر را جلد می‌کردند، پر بود و این پوست­های درخت به کتابت­هایی مکتوب بود که دانسته نشد چیست» [6]

3. ابن ندیم آورده است :
«در سال سیسدوپنجاه قمری سغی [سقفی؟] خراب گردید که جایش معلوم نشد. زیرا از بلند بودن سقف آن گمان می‌کردند که توی آن خالی و مصمت است، زمانی که فروریخت از آن کتاب­های زیادی به دست آمد که هیچ کس توانایی خواندن آن را نداشت» [7]

4. «در کاوش­های شهر سوخته که به سال 1377  به سرپرستی دکتر «منصور سجادی» انجام گرفت، جمجمه­ی دختری را یافتند که از بیماری هیدروسفالی رنج می‌برده است. پزشکان ایرانی 4850 سال پیش استخوان پاریتال راست آن دختر را برداشته‌اند (کاری که امروز انجام می­شود) تا فشار آب را بر روی مغز کم کنند. پژوهش­های پزشکان داوری می‌کند که آن دختر چند ماه پس از آن (عمل جراحی) به زندگی خود ادامه داده است زیرا که نسج­های استخوانی بریده شده پیرامون آن ترمیم یافته است و ترمیم تنها با زنده بودن بیمار انجام می‌گیرد» [8]

5. از شوش پنج هزار ساله لوحه گلینی که خویشکاری (تکلیف) دانش‌آموزان بوده پیدا شده است که بخش‌بندی پیرامون دایره را به 6 کمان برابر نشان می‌دهد و نشان‌دهنده آگاهی شگفت ایرانیان از نسبت پرتو دایره (شعاع) با شش بر منتظم محاط دردایره است! [9] (نگاره شماره 1)

از این برتر لوحه‌ای دیگر است از 3400 سال پیش در خوزستان که پیرامون دایره را به هفت بر منتظم بخش‌بندی کرده است، و این کار تنها بایستی با بهره‌گیری از «فرمول جبری» انجام گیرد ! [10] (نگاره شماره 2)

لوح گلین خویشکاری دانش آموزان
یافت شده در شوش - خوزستان


نگاره شماره 1


 
نگاره شماره 2


 

در این لوحه استاد از شاگرد خواسته است که دو «قضیه» هندسی را ترسیم کند.

الف : فاصله هر نقطه از نیمساز زاویه با دو ضلع زاویه برابر است.

ب : عمود منصف پایه در مثلث دو پهلو برابر (متساوی الاضلاع) از رأس آن می‏گذرد.

شاگرد «قضیه»ی نخستین را کشیده است و در قضیه دوم با لرزش دست خط را با فاصله از رأس به سوی چپ کشیده.

استاد در کنار آن، عمود منصفِ درست را که از رأس می­گذرد کشیده و با دو کارد «قیچی» نیمی از آن گل را پاره کرده است تا دانش‌آموزان دیگر نتوانند از آن  برای خویشکاری‌های آینده سود ببرند ! و این کار در آن زمان، درست همانند خط زدن مشق امروز کودکان است که از آن دوباره نتوان به جای مشق تازه سود برد.

از این گونه دایره‌ها که به چند بخش تقسیم می­شوند، در «خبیس» (شهداد) کرمان و (گیان) لرستان و (مارلیک) گیلان نیز یافت شده است به نشانه­ی روشن آنکه این آگاهی‌ها تنها در خوزستان نبوده و در همه­ی سرزمین ایران پراکنده بوده است و چنین نگاره‌ها چند هزار سال پیش از اقلیدس (که به گمان اروپاییان پدر هندسه جهان است.) در ایران یافت شده است.

داوری :

گمان غربیان و پیروان ایرانی آنان را خواندید و از این گستره شگفت دانش در ایران نیز آگاه شدید.

اکنون داوری با خواننده است ! تنگ چشمی و کوته‌اندیشی در هر کاری نکوهیده است به ویژه در پژوهش­های دانشی ! رای آنان برآنست که سرچشمه­ی همه چیز را یونان بدانند و انبوه یافته‌های باستانشناسی را یا  از ایران به در می‌برند یا در همین جا نابود می‌کنند، تا مبادا نیاکان آنان، یونانیان، شاگرد استادان ایرانی در شمار آیند.

آموزش در فرهنگستان­های ایرانی :

نخستین آگاهی از رشته‌های آموزشی در ایران باستان بدست آمده است، آموزش ویژه‏ایست که «سیاوَخش» را از آن گذرانده‏اند.

سواری و تیروکمان و کمند         عنان و رکیب و چه و چون و چند
نشستنگه مجلس و میگسار           همان باز و شاهین و یوز و شکار
ز داد و ز بیداد وتخت وکلاه           سخن گفتن رزم  و راندن سپاه

آموزش نخستین :

ورزش وآمادگی جنگی، سواری و به کاربردن ابزارهای نبرد، چون شمشیر و تیر و کمان و کمند و گرز و ... که ویژه­ی همگان بود.

آموزش دو دیگر (چه و چون و چند) :

الف: چه؟ «چه» در این سخن به جای دانش همگانی در آموزش امروز است زیرا که دانش‌آموز بایستی بداندکه هرچیز «چه» است ؟ یا چیست ؟
پاسخ به چیستی رویدادهای پیرامون زندگی مردمان، همان است که امروزبدان «دانش» می­گویند.

ب: چون ؟ در این سخن چگونه ؟ و چرا ؟ است. چراچنین است ؟ چگونه چنان رویداد رخ می­دهد ؟ این بخش از دانش را یونانیان «فلسفه» نام نهادند.

پ : چند ؟ چند یا اندازه. دانشی است که از اندازه و آمار و شمار (ریاضیات) سخن می‌گوید.

     پ-1- اندازه­ی زمین وساختمان­ها و بلندا و پهنای هرچیز که امروزه آن را «هندسه» می‌نامیم.
اندازه­ی زمین دشت­ها و کوه­ها و رودها و دریاها، در زمان ما «جغرافیا» خوانده می­شود که واژه­ای فرنگی است، و برابر فارسی آن «زمین‌نگاری» یا «زمین‌پیمایی» و مانند اینها است.
این دانش در پنج‌هزار سال پیش بدانجا رسیده بود که ایرانیان بدانند میانه­ی جهان شهر «زرنگ» سیستان است و به همین روی سیستان را «نیمروز» می‌نامیدند، که نیمروز نیمه­ی جهان شناخته شده­ی باستان است و هنگامی که در همه­ی جهان باستان (از ژاپن تا ایسلند) روز باشد، خورشید برفراز نیمروز است.

بدینروی ایرانیان در آن هنگام همه­ی جهان باستان را پیموده بودند که می‌دانستند میانه­ی آن کجاست.
اندازه­ی ساختمان­ها بلندی و پهنای چیزها را از آن دسته از ساختمان­ها که از ده هزار و چهارسد سال پیش در «گنج دره­ی هرسین» کرما‏شان، و نیز شهر هشت‌هزارساله در «تپه زاغه» قزوین و «چغامیش» هفت هزارساله خوزستان و «شهر سوخته» پنج‌هزار ساله سیستان می‌توان سنجید و داوری کرد که ایرانیان چندهزار سال پیش از یونانیان اندازه‌ای را که امروز «هندسه» می‌نامیم می‌دانسته‌اند.

     پ - 2- اندازه­ی آسمان و اختران گردش خورشید و ماه و ستارگان و برج­ها، و سالماری و گاهشماری.
این دانش، دو بخش می­شود : ستاره‌شناسی (نجوم)، گاهشماری (تقویم).

آموزش سدیگر: آن کسان که برای فرمانروایی، آموزش می‌دیدند، می‌بایستی که افزون بر جنگاوری و دانش­های دیگر از دانش­های ویژه برخوردار باشند :

الف : داد یا دادگستری

دادگستری نیز یکی از شاخه‌های دانش آن روزگار بوده است و کسانی از موبدان «دات وَر» خوانده می‌شدند که امروز «داور»شان می‌خوانیم از این سخن نیز روشن می‌شود که فرمانروایان می‌بایستی افزون بر دانش­های دیگر از «داد» نیز آگاه باشند تا به بیداد دست نیازند.
از آیین­های تخت و کلاه که در همین داستان از آن به نام «هنرهای شاهان» نام برده می‌شود، سخن گفتن خوب، آوای نرم، شیوه­ی مهمان­داری از فرستادگان کشورها، و نشستن در انجمن سور و چگونگی خوردن خوراک و نوشیدن باده، آیین شکار و نخجیر و سخن گفتن با سپاهیان و شیوه­ی راندن سپاه و سپه‌کشی است که امروزه هر یک را دانشی نو می‌شمارند !

در اوستا واژه­ی «» به معنی آموزش فرهنگ آمده است و از این واژه دو واژه­ی دیگر؛ نخستین «» هیربد به معنی، آموزگار و «» شاگرد و فرهنگ‌آموز برآمده است.
گونه­ی پهلوی واژه­ی استاد در زبان پهلوی «هیرپت» و در زبان فارسی «هیربد» است به معنی آموزگار، استاد علوم، و جایی که دانش‌آموزان دینی در آن آموزش می‌دیدند، «هیرپتستان» نامیده می‏شد. اما آن کسان که آموزش فرا دینی می‌دیدند در فرهنگستان به خواندن می‌پرداختند و در شاهنامه اشاره به چنین جای شده است.

سپارید کودک به فرهنگیان          کسی کش بود مایه وهنگ آن

یا

به هر برزنی بر دبستان بدی        همان جای آتش پرستان بُدی [11]

همچنین :

فرمان بزرگمهر به پدران برای آموزش فرزندان :

فزودن به فرزند بر، مهر خویش         چو در آب دیدن بود، چهر خویش
ز فرهنگ، وز دانش آمــوخـتن             مجو چاره جز، جانش افروختن

اندرز بزرگمهر به پادشاه برای آموزش فرزندِ شاه و آینده­ی کشور :

سپردن به فرهنگ فرزند خُرد             که گیتی به نادان نباید سپرد

گفتار دیگر از «کارنامه اردشیر بابکان» است، آنجا که اردوان، اردشیر پانزده ساله را سرزنش می‏کند :

«... اردشیر را به آخور ستوران فرستاد و فرمود که بنگر که شب و روز از نزدیک ستوران به نخچیر و چوگان و فرهنگستان نروی ...» [12]

مدرکی دیگر که در این باره هنوز در دست است متنی است به زبان پهلوی و دین دبیره بنام «اندر خویشکاری ریتکان» [13] (در تکلیف دانش‌آموزان)، که در آن یک دانش‌آموز تکالیفی را که دارد برشمرده است و آن یک «انشاء» به زبان امروزی است که در آن نیز به فرهنگستان به معنی آموزشگاه اشاره شده است. [14]

در مدرک بسیار ارزنده­ی دیگری که خوشبختانه به خط پهلوی موجود است بنام «خسروکواتان و ریتک» [15] که داستان پسری است که فرهنگستان را به پایان رسانیده از شاهنشاه درخواست «کار» می‏کند :

«... به هنگام به فرهنگستانم دادند و من در فرهنگ کردن ساخته (آماده) و شتابنده بودم ...» <[16]

و گزیده‌ای از آنچه ریدک درباره­ی آموزش­های خویش می‌گوید چنین است :

«... خواندن ِاوستا، نویسندگی، دانش، تاریخ، گویندگی، سواری و کمان‏وری و نیزه‌اندازی و شمشیرزنی، چوگان، نواختن چنگ و وَن و بربت و تنبور، کُنار و سرود، و چکامه و پای‌بازی (رقص)، اخترماری و ستاره‌شناسی، شترنگ و نرد و هشت پای

پسانگاه شاه پرسشی چند از وی می‌کند که به دیگر آموزش­های (مواد درسی) فرهنگستان ره می‌نماید و روشن می‌شود که افزون بر این­ها، کسی که تا پانزده سالگی در فرهنگستان آموزش دیده باشد از این دانش­ها نیز برخوردار است :

1- آشپزی و خانه‌داری، گیاه‌شناسی، جانورشناسی، باره‌شناسی (اسب و شتر و ستور و چارپایان اهلی)، مِیْ‌ شناسی، باده‌خواری، بزم‌آرایی، خنیاگری، رامشگری و ...

و گمان می‌رود که چنین آموزش­ها افزون بر دانش­ها، همانست که امروز «فوق برنامه‌اش» می‌خوانیم.

از میان هنرهای آموخته شده به «خط باریک» و «خط راز»، اشاره شده است و این خود نشان می‌دهد که هنر خطاطی نیز از جمله هنرهای مورد آموزش بوده است و بزرگمهر نیز درباره­ی دانش‌آموختگان و ویژگی­هایی که کار آنان باید داشته باشد، به همین نکته اشاره می‌فرماید :

بلاغت چو با خط فراز آیدش           به گفتار و معنی نیاز آیدش
بلفظ آن گزیـندکـه کوتاهـتر              بخط آن نویسد که دلخواه‌تر

در پندنامه‏ای که از آذرباد ماراسپندان در یکسدوپنجاه­وچهار گفتار بر جای مانده است، در گفتار سیزدهم چنین آمده است :

«... زن و فرزند خویشتن (را) جدا از فرهنگ مَهِل (مگذار) که بر تو تیمار و رنج گران نرسد[17]

امروز روشن است که دانشگاه گندیشاپور پس از اسلام نیز پایدار ماند و دانشمندان در آنجا به آموزش می‏پرداختند و این پایداری چندان به درازا کشید که استادان تازه بدانجا ره یافتند و چون از دفترهای پیشین اندکی نمانده بود، آنان روی به دفتر یونانیان کردند و شیوه‌های اندیشه و دانش یونانی در آن دانشگاه روایی یافت. چنانکه تا کنون نیز از چنگ آن رهایی نیافته‏ایم. اما انبوه دانشمندان ایرانی که پایه‌گذاران جبر و مثلثات و لگاریتم و نجوم به شیوه­ی برتر، که چشم به یونان ندوخته بودند، تا سده‌های چهارم و پنجم  آسمان دانش ایران و جهان را ستاره‌باران کردند.
و چون از پس سده‌ها، سرچشمه­ی آن درخشش‌ها از چشم­ها دور گردید. ستارگان تازه، کور سویی می‌نمودند تا به یاد آن درخشش پرشکوه، خاموش نشود و فرزندان ایران، در این هنگام در اندیشه­ی درفشداری جهان دانش، به کوشش خویش بیفزایند.

به نام دادار اورمزد

خویشکاری ریدکان دبیرستان خداداد است. هر روز به ویر (حافظه، هوش، اندریافت) فردا، پیش چون، خورشید، برآید از بستر، برخیزید، خویشتن دست و روی [دست و روی خویشتن را] بدست، سوی آب به «خَوَ» شویید. به گاه؛ بسوی داده‏های دبیرستان شوید. بجایی (که) آن خویشکاری خویش (به) دست آید، اندر دبیرستان چشم و گوش و دل و زبان، ایدون بسوی فرهنگ دارید که چون‏تان از دبیرستان فراز هِلند، اندرراه، هوشیارانه (و به) فرهنگ روید «آسناوهی» [18] (= آنگاهتان که در راه) مردم که‏تان بپذیره آید، هرکس که بیاید، ایستید، نماز بآیین برید و «کاریچ» (= آنگاه نیز) که بخانه آمدستید، هوشیارانه، و به اندر «اهی»[19] کنید، هیچ را [بهیچ روی] پدر و مادر مرنجانید. خواهر و برادر و بنده و پرستار و ستور (را) مزنید. «بی‏نیاک‏اوت» [= بنیاد] و آیین دارید. دُش‏ساز (بدآهنگ، ناسازگار) مَبَوید، که نیک و بهساز (سازگار) بَوید. که، (= کا = آنگاه)تان که نان خوردن فرمایند، بینی (را) ویرایید (بینی را، پاک کنید) و دوست [= دست] شویید، نان به پیش نهید، بنشینید، یتاآئَت‏یزَمَئیدِ[20] اشم وهو[21] سه بار گویید و نان خورید. هم‏چون‏تان نان «خوَرت» [= نان خورده] بوید. افزایست [= افزون بر آن] جایی بپیرایید، آب بدست دهید، و سر «موی پیت» [22] نهید. برآن سر نهید[23]، میان بندید، خورید (تا بدان هنگام که) آن (را) [= میان را] نبندید، مخورید. که بر شما از آن، سخن‏ها بود.

اشم وهو 4 (بار) یتااهو 4 (بار) یتااهووئیریو 2 (بار) بگویید. سپرام ابا افزایست دندان پرَسن [مسواک] کجای خویشکاری خویش [آنجا که جای خویشکاری شما است] برید، به اندرز نشینید، خوش خسپید، درست خیزید دبیرستان (را) بکام بینید [اهی] یا [آپی] یا اپی درود.

اندروهی [اندرزی] کنم بشما کودکان، که از هیرپتسیتان [24] بشوید، براه راست روید و سگ و مرغ و ستور (را) اَگ اِشان [25] مزنید میازاراید. [اندر] راه [26] ؛ آشنا مردم که ترا پذیره آید، ایرتنی­ها [27] (فروتنانه) نیایش کنید و بچربی نمازید برید.
که (آنگاه) با خانه شوید پیش پدر و مادر، دست بکش، فرمانبردارانه [28] ایستید، هر کار که تو را فرمایند هوشیارانه به اندرز کنید. تا فرمان ندهندت [29] منشینید، که‏تان [آنگاهتان] نان خوردن [30] فرمایند، بینی ویرایید دست شویید، نان به پیش نهید، یتا آئَت (از شناک؟) اشم وهو 3 بگویید. چون‏تان نان خورده بوید، دندان پاک بکنید اشم وهو 4 یتااهو وئیریو 2 بگویید. دندان پرسن [31] به جای خویشکاری خویش برید، خوش خسپید، درست خیزید. دودیگر روز، فردا، پیش چون خورشید اَبَر آید دست و روی سه بار، به دستشویی و هفت بار به آب داده خوب شویید، آیین اوستاد به گاه، وادارید: [32]
از استاد زخم، خواری، پادافرهِ گران هوش [همچشِ از او] مَرَسَد [مرساد] چون کسیکه بروز نشود بدبیرستان (کسی که بهنگام بدبیرستان نرود) پشیوان [پشیمان] شود، او، باد بهوستند (؟) که داد (مرز) بیست ساله رسد، پیش دانایان و هیربدان و دستوران رسد، و شما را سخن دانایانه پرسند، شما پاسخ کردن ندانید، مردم؛ بشما نگرند، شما؛ بزمین.

در این جا نوشتار پازند (برگردان اوستایی) اندرز ِکودکان را یادآور می‏شویم که برداشتی است از : گنجینه­ی دستنویس­های پهلوی و پژوهش­های ایرانی : 27

دستنویس ت 28، متن ناقصی از: بندهش، خویشکاری ریدکان و جز آن، به کوشش : دکترماهیار نوابی و دکتر کیخسرو جاماسب آسا، موسسه آسیایی دانشگاه پهلوی شیراز : 2535، رویه : 122 تا 126

 



نظرات دیگران ( )

ساروز بزرگداشت حافظ گرامی باد
نویسنده: فرزند ایران(یکشنبه 86/7/22 ساعت 10:3 عصر)

روز بزرگداشت حافظ شیرازی گرامی باد

«شمس الدین محمد» در بین سال­های 712 تا 727 خورشیدی در شیراز دیده به جهان گشود.
در دوران جوانی با شنیدن تلاوت آیات قرآن به وسیله­ی پـدرش «بهاالدین»، آن را به حافظه سپرد.
همچنین آثـار بسیاری از بزرگـان ادب را، هـمچـون سعـدی، عـطار، نظامی و مولوی را حـفظ کرده بود.
پس از مرگ پدر که ذغال فروش بود، حافظ به اتفاق مادر، نزد عموی خود (که نامش سعـدی بود) رفتند.
سپس مدتی در پرده دوزی و خمیرگیری در نانوایی به کار مشغول شد.

در بیست و یک سالگی، به هنگام تحویل نان در محله­ی اعیان شیراز با دختری زیبا رو به نام «شاخ نبات» آشنا شد. تعدادی از شعرهایش نیز خطاب به اوست. برای آن که به وصال محبوب خود برسد، چهل شبانه روز بر مزار «باباکوهی» شب زنده داری کرد تا به خواسته­اش دست یابد.
بین بیست تا سی سالگی در دربار شاه «ابواسحاق اینجو» حضور یافت و آوازه­ی شهرتـش شیراز را فرا گرفت. «اینجو» که خود اهـل ذوق و شعر بود، مقام «حافظ» را بس گرامی داشت و حافظ نیز او را به مدح گفت. مشخصه­ی شعر حافظ در این دوره رمانیتم است. «امیر مبارزالدین محمد» با شکـست ابواسحاق به قدرت رسید و حافظ را از مقام و منصبش برکنار و از تدریس علوم قرآنی نیز محروم کرد. در این دوره حافظ به سرودن اشعار اعتراض آمیز سیاسی روی آورد.

تصویری تذهیبی از نسخه ی خطی دیوان حافظ که در موزه ی لندن نگهداری می‌شود
کهن­ترین نگاره­ی حافظ
از تذهیبی از نسخه­ی خطی دیوان حافظ
که در موزه­ی لندن نگهداری می‌شود

در سی و هـشت سالگی، «شاه شجاع» پسر مبارزالدین محمد، پدرش را خلع کرد و دوباره حافظ را به مقام و مرتبت پیشین خود بازگرداند. حافظ که از تجربه­ی روزگار عبرت گرفته بود، به سرودن اشعار روحانی و اخلاقی روی آورد.
در اوایل 40 سالگی، حافظ علی رغم مقام و جایگاهـش در دربار شاه شجاع از حق گویی و انصاف به دور نبود و به دلیل صراحت و حق طلبی گاه به دردسر می­افتاد.
حافظ در چهل و هـشت سالگی برای حفظ جان و امنیت شیراز را ترک گفت، و به اصفهان نقل مکان کرد. در شعرهای این دوره، دلتنگی و ناراحتی حافظ از دوری از شاخ نبات و شهر شیراز و عطار شیرازی منعکـس شده است.
در سن پنجاه و دو سالگی حافظ به دعـوت شاه شجاع به تبعید خود خواسته پایان داد و به شیراز بازگشت و دوباره مقام و رتبه­ی پیشین خود را در مراکز علوم دینی بازیافت.
در شصت سالگی برای آن­که به خدای خود نزدیکتر شود، چهل شبانه روز به زاری و تضرع پرداخت؛ و صبح روز چهلم به محضر عطار شیرازی رفت و با نوشیدن جامی از دست او به مراد خود رسید.

دیوان حافظ حاوی 500 غزل، 42 رباعی، و تعداد محدودی قصیده است که در عرض مدت 50 سال سروده شده است. حافظ هر آن گاه که حالتی روحانی به او دست می­داد، به سرودن شعر می­پرداخت و به همین علت گاه در طول یک سال بیشتر از 10 غزل نمی­سرود. قصد و نیت او سرودن اشعاری بود که خداوند از دستش راضی باشد.
حافظ خود هیچ گاه به فکر تدوین و جمع آوری اشعار خود نبود. دیوان او برای نخستین بار در سال 789 هجری شمسی به وسیله­ی «محمد گل اندام»، 22 سال بعد از وفات حافظ گردآوری شد.

حافظ به سال 791 در سن 69 سالگی در شیراز درگذشت. جسد او را در باغ مصلی، در کنار نهر رکن آباد شیراز به خاک سپردند، محلی که امروزه به نام «حافظیه» خوانده می­شود. روحانیون متعصب و قشری زمان او اجازه ندادند که حافظ را به آیین اسلام کفن و دفن کنند، ولی حمایت توده­ی مردم از شاعر محبوبشان باعث تـنش و ناآرامی در شیراز شد. چاره اندیشیدند، که برای حل مشکل به دیوان حافظ تـفال زنند، که نتیجه­ی آن این بیت شد:

قدم دریغ مدار از جنازه ی حافظ       که گرچه غرق گناه است می رود به بهشت

آرامگاه حافظ در شیراز - حافظیه

 

گرفته شده از تارنمای آریا بوم



نظرات دیگران ( )

   1   2      >

لیست کل یادداشت های این وبلاگ
شب دشوار
[عناوین آرشیوشده]

|  RSS  |
| خانه |
| شناسنامه |
| پست الکترونیک |
| مدیریت وبلاگ من |

|| مطالب بایگانی شده ||
خنیای ایرانی
درددل
چامه
گوناگون
ایران
زمستان 1386
پاییز 1386

|| اشتراک در خبرنامه ||
  || درباره من ||
پارسی وار
فرزند ایران
فرزندی تنها در سرزمینی پاک وامدار مام میهن پارسی وار زیستن را برگزیدم چون راه راستی را در آن دیدم ای اهورای بزرگ تو تنهای یاور من در این زمانه بیدادگری مرا یاری کن

|| لوگوی وبلاگ من ||
پارسی وار

|| لینک دوستان من ||
دانستنیها
سوما
کیهان کلهر
دست نوشته های الکس
سوشیانت
همه چیز اینجاست
شکسته ساز
مشتاقان شهرام ناظری
ایمانا
شمس پرنده

|| لوگوی دوستان من ||


|| اوقات شرعی ||