بگذار تا از این شب دشوار بگذریم آنگه چه مژده ها که به بام سحر بریم
رود رونده سینه وسر میزند به سنگ یعنی بیا که ره بگشاییم و بگذریم
لعلی چکیده از دل ما بود و یاوه گشت خون میخوریم باز که بازش بپروریم
دریاب بال خسته جویندگان که ما در اوج آرزو به هوای تو میپریم
چند وقتیه که واقعا حالم خرابه خیلی نا امید شدم خیلی سعی میکنم که همیشه امیدوار باشم اما هر بار چیزی
پیش میاد و حالم بدتر میشه خدایا این شب دشوار کی میگذره دیگه حتی نمیتونم بنویسم چند باری برای وبلاگ نوشتم اما اصلا خوشم نیومد وهمه رو پاک کردم دیگه قلمم هم جون نداره و بدتر از همه دوستهام وهمکلاسی هام که هیچ نمیخوان بفهمن چیزای مهمتری هم در زندگی هست یعنی واقعا کسی که هدف والا داشته باشه پیدا نمیشه
چه خوب گرفت نیرنگ دشمن جوانان نسل ما کجا و جوانان نسل قبل وقبل وقبلش کجا بچه های جنگ کجا و ما کجا
و خلاصه از همه نظر اما هنوز هم کورسوی امید هست شکر خدا
مثل اینکه هنوز هم نای نوشتن ندارم پس دیگه نمینوسیم و همین تموم میکنم ببخشید اگه زیبا نیست حداقل چهار بیت از جناب سایه شاید کمی بهترش کنه