آموزش و فرهنگ در ایران پیش از اسلام
فریدون جنیدی
الف) گفتاردیگران :
چون ما خاموش نشستهایم، میدان برای هرگونه داوری بیگانگان، و پیروان ایرانی آنان گشاده است، و چنین است که اوستا را که کهنترین نمونه دفتر و دیوان جهان است، برای کهن بودن با داستان هومر همزمان میشمارند !
پرویز ناتل خانلری میگوید : «دبیره اوستایی در هنگام ساسانیان پدیدار شده است «متن اوستایی که اکنون در دست است؛ خط دقیق خاصی است که تنها برای نوشتههای دینی ساخته شده و زمان وضع آن را در حدود قرن ششم میلادی شمردهاند» [1]
مهرداد بهار میگوید : «در ایران مدرسه و مکتب وجود نداشت» [2]
و نیز همو میگوید : «کتب زرتشتی و هم شاهنامه، هر دو، مبتنی بر روایات بسیار کهن حماسیاند که طی اعصار دراز، به صورت شفاهی منتقل میشدهاند، و از اواخر عصر ساسانی شروع به کتابت آنها شده است» [3]
و احمد تفضلی مینویسد : «ایرانیان دارای ادبیات شفاهی بودهاند» [4]
ب) گفتارپیشینیان :
1. در کاوشهای تپه یحیی (کرمان) در لایه VI C که به زمان پنج هزار سال پیش برمیگردد، 19 لوحهی خطی کهنتر از خط سومری پیدا شده است. [5]
شاهنامه در رویدادهای زمان بهرام گور از پیدا شدن گنجی به نام «گنج گاو» آگاهی میدهد که دبیرهای جدا از دبیرهی زمان ساسانی داشته است که موبدان آن را دبیرهی هنگام جمشید شماردهاند.
2. ابوریحان بیرونی مینویسد : «در زمان ما، در «جِی» که یکی از شهرهای اصفهان است، از تلهایی که شکافته شده، خانههایی یافتند که عدلهای بسیاری از پوست درختی که توز نام دارد و با آن کمان و سپر را جلد میکردند، پر بود و این پوستهای درخت به کتابتهایی مکتوب بود که دانسته نشد چیست» [6]
3. ابن ندیم آورده است : «در سال سیسدوپنجاه قمری سغی [سقفی؟] خراب گردید که جایش معلوم نشد. زیرا از بلند بودن سقف آن گمان میکردند که توی آن خالی و مصمت است، زمانی که فروریخت از آن کتابهای زیادی به دست آمد که هیچ کس توانایی خواندن آن را نداشت» [7]
4. «در کاوشهای شهر سوخته که به سال 1377 به سرپرستی دکتر «منصور سجادی» انجام گرفت، جمجمهی دختری را یافتند که از بیماری هیدروسفالی رنج میبرده است. پزشکان ایرانی 4850 سال پیش استخوان پاریتال راست آن دختر را برداشتهاند (کاری که امروز انجام میشود) تا فشار آب را بر روی مغز کم کنند. پژوهشهای پزشکان داوری میکند که آن دختر چند ماه پس از آن (عمل جراحی) به زندگی خود ادامه داده است زیرا که نسجهای استخوانی بریده شده پیرامون آن ترمیم یافته است و ترمیم تنها با زنده بودن بیمار انجام میگیرد» [8]
5. از شوش پنج هزار ساله لوحه گلینی که خویشکاری (تکلیف) دانشآموزان بوده پیدا شده است که بخشبندی پیرامون دایره را به 6 کمان برابر نشان میدهد و نشاندهنده آگاهی شگفت ایرانیان از نسبت پرتو دایره (شعاع) با شش بر منتظم محاط دردایره است! [9] (نگاره شماره 1)
از این برتر لوحهای دیگر است از 3400 سال پیش در خوزستان که پیرامون دایره را به هفت بر منتظم بخشبندی کرده است، و این کار تنها بایستی با بهرهگیری از «فرمول جبری» انجام گیرد ! [10] (نگاره شماره 2)

لوح گلین خویشکاری دانش آموزان یافت شده در شوش - خوزستان
 نگاره شماره 1
 نگاره شماره 2

در این لوحه استاد از شاگرد خواسته است که دو «قضیه» هندسی را ترسیم کند.
الف : فاصله هر نقطه از نیمساز زاویه با دو ضلع زاویه برابر است.
ب : عمود منصف پایه در مثلث دو پهلو برابر (متساوی الاضلاع) از رأس آن میگذرد.
شاگرد «قضیه»ی نخستین را کشیده است و در قضیه دوم با لرزش دست خط را با فاصله از رأس به سوی چپ کشیده.
استاد در کنار آن، عمود منصفِ درست را که از رأس میگذرد کشیده و با دو کارد «قیچی» نیمی از آن گل را پاره کرده است تا دانشآموزان دیگر نتوانند از آن برای خویشکاریهای آینده سود ببرند ! و این کار در آن زمان، درست همانند خط زدن مشق امروز کودکان است که از آن دوباره نتوان به جای مشق تازه سود برد.
از این گونه دایرهها که به چند بخش تقسیم میشوند، در «خبیس» (شهداد) کرمان و (گیان) لرستان و (مارلیک) گیلان نیز یافت شده است به نشانهی روشن آنکه این آگاهیها تنها در خوزستان نبوده و در همهی سرزمین ایران پراکنده بوده است و چنین نگارهها چند هزار سال پیش از اقلیدس (که به گمان اروپاییان پدر هندسه جهان است.) در ایران یافت شده است.
داوری :
گمان غربیان و پیروان ایرانی آنان را خواندید و از این گستره شگفت دانش در ایران نیز آگاه شدید.
اکنون داوری با خواننده است ! تنگ چشمی و کوتهاندیشی در هر کاری نکوهیده است به ویژه در پژوهشهای دانشی ! رای آنان برآنست که سرچشمهی همه چیز را یونان بدانند و انبوه یافتههای باستانشناسی را یا از ایران به در میبرند یا در همین جا نابود میکنند، تا مبادا نیاکان آنان، یونانیان، شاگرد استادان ایرانی در شمار آیند.
آموزش در فرهنگستانهای ایرانی :
نخستین آگاهی از رشتههای آموزشی در ایران باستان بدست آمده است، آموزش ویژهایست که «سیاوَخش» را از آن گذراندهاند.
سواری و تیروکمان و کمند عنان و رکیب و چه و چون و چند نشستنگه مجلس و میگسار همان باز و شاهین و یوز و شکار ز داد و ز بیداد وتخت وکلاه سخن گفتن رزم و راندن سپاه
آموزش نخستین :
ورزش وآمادگی جنگی، سواری و به کاربردن ابزارهای نبرد، چون شمشیر و تیر و کمان و کمند و گرز و ... که ویژهی همگان بود.
آموزش دو دیگر (چه و چون و چند) :
الف: چه؟ «چه» در این سخن به جای دانش همگانی در آموزش امروز است زیرا که دانشآموز بایستی بداندکه هرچیز «چه» است ؟ یا چیست ؟ پاسخ به چیستی رویدادهای پیرامون زندگی مردمان، همان است که امروزبدان «دانش» میگویند.
ب: چون ؟ در این سخن چگونه ؟ و چرا ؟ است. چراچنین است ؟ چگونه چنان رویداد رخ میدهد ؟ این بخش از دانش را یونانیان «فلسفه» نام نهادند.
پ : چند ؟ چند یا اندازه. دانشی است که از اندازه و آمار و شمار (ریاضیات) سخن میگوید.
پ-1- اندازهی زمین وساختمانها و بلندا و پهنای هرچیز که امروزه آن را «هندسه» مینامیم. اندازهی زمین دشتها و کوهها و رودها و دریاها، در زمان ما «جغرافیا» خوانده میشود که واژهای فرنگی است، و برابر فارسی آن «زمیننگاری» یا «زمینپیمایی» و مانند اینها است. این دانش در پنجهزار سال پیش بدانجا رسیده بود که ایرانیان بدانند میانهی جهان شهر «زرنگ» سیستان است و به همین روی سیستان را «نیمروز» مینامیدند، که نیمروز نیمهی جهان شناخته شدهی باستان است و هنگامی که در همهی جهان باستان (از ژاپن تا ایسلند) روز باشد، خورشید برفراز نیمروز است.

بدینروی ایرانیان در آن هنگام همهی جهان باستان را پیموده بودند که میدانستند میانهی آن کجاست. اندازهی ساختمانها بلندی و پهنای چیزها را از آن دسته از ساختمانها که از ده هزار و چهارسد سال پیش در «گنج درهی هرسین» کرماشان، و نیز شهر هشتهزارساله در «تپه زاغه» قزوین و «چغامیش» هفت هزارساله خوزستان و «شهر سوخته» پنجهزار ساله سیستان میتوان سنجید و داوری کرد که ایرانیان چندهزار سال پیش از یونانیان اندازهای را که امروز «هندسه» مینامیم میدانستهاند.
پ - 2- اندازهی آسمان و اختران گردش خورشید و ماه و ستارگان و برجها، و سالماری و گاهشماری. این دانش، دو بخش میشود : ستارهشناسی (نجوم)، گاهشماری (تقویم).
آموزش سدیگر: آن کسان که برای فرمانروایی، آموزش میدیدند، میبایستی که افزون بر جنگاوری و دانشهای دیگر از دانشهای ویژه برخوردار باشند :
الف : داد یا دادگستری
دادگستری نیز یکی از شاخههای دانش آن روزگار بوده است و کسانی از موبدان «دات وَر» خوانده میشدند که امروز «داور»شان میخوانیم از این سخن نیز روشن میشود که فرمانروایان میبایستی افزون بر دانشهای دیگر از «داد» نیز آگاه باشند تا به بیداد دست نیازند. از آیینهای تخت و کلاه که در همین داستان از آن به نام «هنرهای شاهان» نام برده میشود، سخن گفتن خوب، آوای نرم، شیوهی مهمانداری از فرستادگان کشورها، و نشستن در انجمن سور و چگونگی خوردن خوراک و نوشیدن باده، آیین شکار و نخجیر و سخن گفتن با سپاهیان و شیوهی راندن سپاه و سپهکشی است که امروزه هر یک را دانشی نو میشمارند !
در اوستا واژهی « » به معنی آموزش فرهنگ آمده است و از این واژه دو واژهی دیگر؛ نخستین « » هیربد به معنی، آموزگار و « » شاگرد و فرهنگآموز برآمده است. گونهی پهلوی واژهی استاد در زبان پهلوی «هیرپت» و در زبان فارسی «هیربد» است به معنی آموزگار، استاد علوم، و جایی که دانشآموزان دینی در آن آموزش میدیدند، «هیرپتستان» نامیده میشد. اما آن کسان که آموزش فرا دینی میدیدند در فرهنگستان به خواندن میپرداختند و در شاهنامه اشاره به چنین جای شده است.
سپارید کودک به فرهنگیان کسی کش بود مایه وهنگ آن
یا
به هر برزنی بر دبستان بدی همان جای آتش پرستان بُدی [11]
همچنین :
فرمان بزرگمهر به پدران برای آموزش فرزندان :
فزودن به فرزند بر، مهر خویش چو در آب دیدن بود، چهر خویش ز فرهنگ، وز دانش آمــوخـتن مجو چاره جز، جانش افروختن
اندرز بزرگمهر به پادشاه برای آموزش فرزندِ شاه و آیندهی کشور :
سپردن به فرهنگ فرزند خُرد که گیتی به نادان نباید سپرد
گفتار دیگر از «کارنامه اردشیر بابکان» است، آنجا که اردوان، اردشیر پانزده ساله را سرزنش میکند :
«... اردشیر را به آخور ستوران فرستاد و فرمود که بنگر که شب و روز از نزدیک ستوران به نخچیر و چوگان و فرهنگستان نروی ...» [12]
مدرکی دیگر که در این باره هنوز در دست است متنی است به زبان پهلوی و دین دبیره بنام «اندر خویشکاری ریتکان» [13] (در تکلیف دانشآموزان)، که در آن یک دانشآموز تکالیفی را که دارد برشمرده است و آن یک «انشاء» به زبان امروزی است که در آن نیز به فرهنگستان به معنی آموزشگاه اشاره شده است. [14]
در مدرک بسیار ارزندهی دیگری که خوشبختانه به خط پهلوی موجود است بنام «خسروکواتان و ریتک» [15] که داستان پسری است که فرهنگستان را به پایان رسانیده از شاهنشاه درخواست «کار» میکند :
«... به هنگام به فرهنگستانم دادند و من در فرهنگ کردن ساخته (آماده) و شتابنده بودم ...» <[16]
و گزیدهای از آنچه ریدک دربارهی آموزشهای خویش میگوید چنین است :
«... خواندن ِاوستا، نویسندگی، دانش، تاریخ، گویندگی، سواری و کمانوری و نیزهاندازی و شمشیرزنی، چوگان، نواختن چنگ و وَن و بربت و تنبور، کُنار و سرود، و چکامه و پایبازی (رقص)، اخترماری و ستارهشناسی، شترنگ و نرد و هشت پای !»
پسانگاه شاه پرسشی چند از وی میکند که به دیگر آموزشهای (مواد درسی) فرهنگستان ره مینماید و روشن میشود که افزون بر اینها، کسی که تا پانزده سالگی در فرهنگستان آموزش دیده باشد از این دانشها نیز برخوردار است :
1- آشپزی و خانهداری، گیاهشناسی، جانورشناسی، بارهشناسی (اسب و شتر و ستور و چارپایان اهلی)، مِیْ شناسی، بادهخواری، بزمآرایی، خنیاگری، رامشگری و ...
و گمان میرود که چنین آموزشها افزون بر دانشها، همانست که امروز «فوق برنامهاش» میخوانیم.
از میان هنرهای آموخته شده به «خط باریک» و «خط راز»، اشاره شده است و این خود نشان میدهد که هنر خطاطی نیز از جمله هنرهای مورد آموزش بوده است و بزرگمهر نیز دربارهی دانشآموختگان و ویژگیهایی که کار آنان باید داشته باشد، به همین نکته اشاره میفرماید :
بلاغت چو با خط فراز آیدش به گفتار و معنی نیاز آیدش بلفظ آن گزیـندکـه کوتاهـتر بخط آن نویسد که دلخواهتر
در پندنامهای که از آذرباد ماراسپندان در یکسدوپنجاهوچهار گفتار بر جای مانده است، در گفتار سیزدهم چنین آمده است :
«... زن و فرزند خویشتن (را) جدا از فرهنگ مَهِل (مگذار) که بر تو تیمار و رنج گران نرسد.» [17]
امروز روشن است که دانشگاه گندیشاپور پس از اسلام نیز پایدار ماند و دانشمندان در آنجا به آموزش میپرداختند و این پایداری چندان به درازا کشید که استادان تازه بدانجا ره یافتند و چون از دفترهای پیشین اندکی نمانده بود، آنان روی به دفتر یونانیان کردند و شیوههای اندیشه و دانش یونانی در آن دانشگاه روایی یافت. چنانکه تا کنون نیز از چنگ آن رهایی نیافتهایم. اما انبوه دانشمندان ایرانی که پایهگذاران جبر و مثلثات و لگاریتم و نجوم به شیوهی برتر، که چشم به یونان ندوخته بودند، تا سدههای چهارم و پنجم آسمان دانش ایران و جهان را ستارهباران کردند. و چون از پس سدهها، سرچشمهی آن درخششها از چشمها دور گردید. ستارگان تازه، کور سویی مینمودند تا به یاد آن درخشش پرشکوه، خاموش نشود و فرزندان ایران، در این هنگام در اندیشهی درفشداری جهان دانش، به کوشش خویش بیفزایند.
به نام دادار اورمزد
خویشکاری ریدکان دبیرستان خداداد است. هر روز به ویر (حافظه، هوش، اندریافت) فردا، پیش چون، خورشید، برآید از بستر، برخیزید، خویشتن دست و روی [دست و روی خویشتن را] بدست، سوی آب به «خَوَ» شویید. به گاه؛ بسوی دادههای دبیرستان شوید. بجایی (که) آن خویشکاری خویش (به) دست آید، اندر دبیرستان چشم و گوش و دل و زبان، ایدون بسوی فرهنگ دارید که چونتان از دبیرستان فراز هِلند، اندرراه، هوشیارانه (و به) فرهنگ روید «آسناوهی» [18] (= آنگاهتان که در راه) مردم کهتان بپذیره آید، هرکس که بیاید، ایستید، نماز بآیین برید و «کاریچ» (= آنگاه نیز) که بخانه آمدستید، هوشیارانه، و به اندر «اهی»[19] کنید، هیچ را [بهیچ روی] پدر و مادر مرنجانید. خواهر و برادر و بنده و پرستار و ستور (را) مزنید. «بینیاکاوت» [= بنیاد] و آیین دارید. دُشساز (بدآهنگ، ناسازگار) مَبَوید، که نیک و بهساز (سازگار) بَوید. که، (= کا = آنگاه)تان که نان خوردن فرمایند، بینی (را) ویرایید (بینی را، پاک کنید) و دوست [= دست] شویید، نان به پیش نهید، بنشینید، یتاآئَتیزَمَئیدِ[20] اشم وهو[21] سه بار گویید و نان خورید. همچونتان نان «خوَرت» [= نان خورده] بوید. افزایست [= افزون بر آن] جایی بپیرایید، آب بدست دهید، و سر «موی پیت» [22] نهید. برآن سر نهید[23]، میان بندید، خورید (تا بدان هنگام که) آن (را) [= میان را] نبندید، مخورید. که بر شما از آن، سخنها بود.
اشم وهو 4 (بار) یتااهو 4 (بار) یتااهووئیریو 2 (بار) بگویید. سپرام ابا افزایست دندان پرَسن [مسواک] کجای خویشکاری خویش [آنجا که جای خویشکاری شما است] برید، به اندرز نشینید، خوش خسپید، درست خیزید دبیرستان (را) بکام بینید [اهی] یا [آپی] یا اپی درود.
اندروهی [اندرزی] کنم بشما کودکان، که از هیرپتسیتان [24] بشوید، براه راست روید و سگ و مرغ و ستور (را) اَگ اِشان [25] مزنید میازاراید. [اندر] راه [26] ؛ آشنا مردم که ترا پذیره آید، ایرتنیها [27] (فروتنانه) نیایش کنید و بچربی نمازید برید. که (آنگاه) با خانه شوید پیش پدر و مادر، دست بکش، فرمانبردارانه [28] ایستید، هر کار که تو را فرمایند هوشیارانه به اندرز کنید. تا فرمان ندهندت [29] منشینید، کهتان [آنگاهتان] نان خوردن [30] فرمایند، بینی ویرایید دست شویید، نان به پیش نهید، یتا آئَت (از شناک؟) اشم وهو 3 بگویید. چونتان نان خورده بوید، دندان پاک بکنید اشم وهو 4 یتااهو وئیریو 2 بگویید. دندان پرسن [31] به جای خویشکاری خویش برید، خوش خسپید، درست خیزید. دودیگر روز، فردا، پیش چون خورشید اَبَر آید دست و روی سه بار، به دستشویی و هفت بار به آب داده خوب شویید، آیین اوستاد به گاه، وادارید: [32] از استاد زخم، خواری، پادافرهِ گران هوش [همچشِ از او] مَرَسَد [مرساد] چون کسیکه بروز نشود بدبیرستان (کسی که بهنگام بدبیرستان نرود) پشیوان [پشیمان] شود، او، باد بهوستند (؟) که داد (مرز) بیست ساله رسد، پیش دانایان و هیربدان و دستوران رسد، و شما را سخن دانایانه پرسند، شما پاسخ کردن ندانید، مردم؛ بشما نگرند، شما؛ بزمین.
در این جا نوشتار پازند (برگردان اوستایی) اندرز ِکودکان را یادآور میشویم که برداشتی است از : گنجینهی دستنویسهای پهلوی و پژوهشهای ایرانی : 27
دستنویس ت 28، متن ناقصی از: بندهش، خویشکاری ریدکان و جز آن، به کوشش : دکترماهیار نوابی و دکتر کیخسرو جاماسب آسا، موسسه آسیایی دانشگاه پهلوی شیراز : 2535، رویه : 122 تا 126




|